چه خبرا چکار می کنی من که مثل جغد تا سحر بیدارم اگر خدا
قبول کند خخخخ از اون طرف ساعت یک یا دو یا سه بیدار بلند
می شوم یک جز قرآن می خوانم بعدش بلند میشم افطاری درست
می کنم عصری جایت خالی آش و شله زرد و کیک مرغ درست کردم
بچه های خواهرم اومده بودند هر چه خواهرم گفته بود نمی خواهد بروید
گفته بودن ما میخواهیم برویم الان بیست روزی هست که نیومدن اصلا
جلوی بچه ها رو نمیشه بگیری دلشون تنگ شده تا الان داشتیم با بچه
خواهرم حرف می زدیم کلی با هم خندیدم و اون هم خاطره تعریف می کرد
یک دلقک بازی ها در میاره که نگو الان خوابش برد من تونستم باهات حرف
بزنم آنقدر رفته تو کوک کارهای من با تو که نگوشبی داشت تو اینستاگرام
خاطره ای که در خندوانه تعریف می کردی اون خلبانه باهات انجام داده
بود رو نگاه می کرد و کلی خندید واقعا قیافه تو تو اون شرایط خیلی خنده
دار بوده ای جانم چه بلاها سرت میارند الهی من فدای تو بشم عجب
مردمی داریم شاید خدای نکرده تو در اون شرایط سکته می کردی
از ترس خخخ راستی سحری جایت خالی قورمه سبزی درست کردم
حتما به قورمه سبزی های مامان مریم ات که نمیرسه راستی حال مامان
و بابای عزیزت خوبند احوالشون رو زیاد بپرس برنامه ریزی حتما وقت
بیشتری وقت بذاری کاری نکن که بعدا برایت پشیمونی به جای بگذاری
می دانم کار ات واست خیلی مهم هست ولی این ها مهم تر هستند
یادت نشه مخصوصا تو مریضی بیشتر دلشون می خواهد ازشون سر
بزنی و زنگ بزنی جویای احوالشون باشی بابا و مامان من که سرشون
رو به حیاط درست کردن کردم کردند یکروز رنگ کاری یک روز گل کاری
یک روز تاب درست کردن و یک روز حیاط شستن بابام خیلی شاهکار
کاشتند که الان دو ماه و نیم هست در خانه هستند یک روز نمی شد
تو خونه نگهشون داریم مامانم هم بدتر هر روز روضه و بیرون بودند
الان خیلی دارند مقاومت می کنند خداییش خیلی سخته خدا کندزودتر
تموم بشه الهی احسان جونم مواظب خودت باش دوستت دارم یک دنیا
می بوسمت تا دلتنگی ام یادم برود دوری ات یادم برود و...
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,